اولین واکسن
یاسین من ، پسر شجاع من اول آبان موعد واکسن دوماهگیت، با بابایی رفتیم مرکز بهداشت. چون صبح زود بود تو همش لالا بودی. من و پدرت دلمون عین سیر و سرکه می جوشید برات. وقتی آقای بهداشت میخواست واکسنتو بزنه من رومو کرده بودم اون ور و بابا نگهت داشته بود. زیر لب هی بسم الله الرحمن الرحیم میخوندیم تا بالاخره واکسنو زد. خداروشکر چون تو خواب بودی خیلی کوچولو گریه کردی و دوباره خوابت برد.
تو خونه هم همش خواب بودی و گاهی گریه های سوزناکی میکردی. اصلا تبت بالا نرفت خداروشکر...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی